فریاد سکوت
یارب اندر هجراو،چون چشم یعقوب این چنین کورم به راهش تا ننوشم جرعه ای از جام وصلش،تا ابد سوزم به راهش میزند یادش چنان شلاق،بر احساس عریانم که تا صبح قیامت می ننوشیده،به یادش مست و گریانم میان عقل یا احساس،اینجا خسته و حیران و گریانم از این حس دوراهی،چون شبی بی روی مهتابش،چنین عریان عریانم نخوانده قصه ی شب را گرفتم راه تاریکی نجسته راه و پایانی،گرفتم راه باریکی تو یارب،راه من باش و بده بر قصه ام پایان که من پر غصه و دردم،بده بر غصه ام پایان نگه دارش، اگر رفتم،که در این خونه نارامم نگه دارش تو چون باشی، در این بیغوله آرامم عجب دنیای بی رحمیست دنیا... سرود عشق دل ها رو گسستند... عجب دنیای بی شرمیست دنیا... همه دل ها سراسر کوی غم شد... عجب دنیای نامردیست دنیا... مخوان قلب غمین دیگرتو از عشق... که آهی بردلی،عمریست دنیا... سکوتی برلبانم کرده عقده... که این عقده،مرا زجریست دنیا... چه آتش ها که زد این عشق بردل... که در هر قطره اش ،زهریست دنیا... نگاه دوستان هم دشمنی شد... که در سردر گمی،بحرسیت دنیا... مرا این گونه خاموشی سزانیست... که در هر گفته ام؛سیریست دنیا... میان قلب من،کینه کجا بود؟.. عجب ظلم اسف باریست دنیا... من از تکرار این بودن،خزانم... عجب دنیای غم باریست دنیا...
پر و بال کبوتر ها شکستند...
Power By:
LoxBlog.Com |