فریاد سکوت

 

این را فقط برای تو می نویسم...

.

.

.

برای تویی که این روزها خالی از منی هستی که تمام دیروزت بودم...

بودنمان را مرور میکنم...

وقورت میدهم اندام لحظه هایی را که خاطره شدند...

غسل میدهم تمام پیکریادت را...

وآرام زیر هزاران لایه از دیروز خاکت میکنم...

 برمزاراین ساعت ها می نویسم...

عشق دروغی بیش نیست...

بوی فردا می آید...

کول می کنم ثانیه ها را...

و  در جاری زمان...

حل میشم...

گذشت زمان

درمان خوبیست...

برای هضم نبودنت...

 تا فردا...

.

.

.

نوشته شده در 28 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 10:55 قبل از ظهر توسط سیمین | |

 

فقط امشب بیا و سهم من از زندگی با این همه غم باش...
نماز وتر می خواند دلم در قعر تاریکی...
تو پایان سکوت تلخ من،تنهاییم
اندوه ماتم باش...
فقط امشب...
همین امشب بیا و آیه امن یجیب گریه هایم را...آمینی...
... و پایان هزارو یک شب یک قلب انسانی وآدم باش...
خدواندا...
فقط امشب...

نوشته شده در 28 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 10:52 قبل از ظهر توسط سیمین | |

 

نفس در سینه ام تنگ است

و

 نایی نیست از گفتن...

میان بغض می خندم غریبانه

و

پایی نیست از رفتن...

به فریادم رس ای ساقی...

بده جام از می باقی...

پرِپرواز می خواهم...

جهانم را چه زندانیست!

اینجا، لحظه ای آواز می خواهم

چه دلتنگم...

به فریادم رس ای ساقی...

پرِ پرواز می خواهم...

نوشته شده در 28 / 1 / 1391برچسب:,ساعت 10:44 قبل از ظهر توسط سیمین | |


Power By: LoxBlog.Com